مودودی: نباید بگذاریم ریشه های ایرانی بخارا خاموش گردد، خواهرخواندگی باخرز و بخارا به کجا انجامید؟

به گزارش وبلاگ تور امنستان، خبرنگاران- نام بخارا برای کسانی که تاریخ را ورق زده اند و علاقه به ادبیات دارند، آشناست. شهری که روزگاری در جان ایران ریشه داشت و امروز در ازبکستان قرار گرفته و ما آن را جزئی از ایران فرهنگی می دانیم. شهری که به دلیل قرار گیری در مسیر جاده ابریشم، شاهد اتفاقات تاریخی و باستانی بسیار فراوانی بوده است. با این که بخارا امروزه شهری است که بافت تاریخی خود را حفظ نموده اما از مدرن شدن و پیشرفت کردن، چشم پوشی ننموده است. بخارا یکی از بزرگ ترین شهرهای ازبکستان است. این شهر یکی از شهرهای تاجیک نشین و فارسی زبان ازبکستان به شمار می آید.

مودودی: نباید بگذاریم ریشه های ایرانی بخارا خاموش گردد، خواهرخواندگی باخرز و بخارا به کجا انجامید؟

شهر بخارا هنوز هم نشانه های بسیار زیادی از ایران و فرهنگ تاثیرگذاری ایرانی در خود دارد. در این شهر کاروانسراها، بازارها، مساجد و مدارسی وجود دارد که هم قدمتشان بسیار قدیمی است و هم به وضوح می توان ردپای معماری ایرانی را در آن ها دید. این ساختمان های تاریخی قدمتشان معمولا به قرون 9 تا 17 می رسد. در شهر بخارا در ازبکستان بناهای زیادی همانند: مدرسه چهار منار، ارگ بخارا، مدرسه میر عرب، مقبره امیر اسماعیل سامانی، ارامگاه چهار بکر،مدرسه دیوان بیگی، لب حوض و بسیاری از آثار تاریخی ممتاز این شهر مسقیما با فرهنگ ایرانیان مرتبط است.

محمدناصر مودودی در سفری به بخارا دیده ها و شنیده های خود را در سفرنامه خواجه ای بر لبی حوض ثبت نموده است. بخش عمده سفرنامه به شیخ باخرزی و بقعه و سرگذشت او اختصاص دارد. ناآبادی شهرها و آبادی راه ها، خوش پوشی مردمان و انتها کنترل پلیسی بر اوضاع و سختگیری غیرعادی پلیس ازبکستان از مسائلی است که او در این سفر بدان ها اشاره دارد. با محمدناصر مودودی درباره این سفرنامه به بحث و گفت وگو پرداختیم که در زیر می خوانید:

جناب مودودی قبل از اینکه به بخارا سفر کنید چه اطلاعاتی درباره آن داشتید؟

شاید درست این بود که قبل از سفر درباره بخارا مطالعه می کردم اما آن قدر گرفتاری های کاری بود و سفر هم یک دفعه پیش آمد و شورای شهر باخرز برخی هزینه های سفر را تقبل کردند و رفتن به این سفر برایم خیلی ارزشمند بود.

در سفرنامه از شرایط هتل گله کردید چه مسائل دیگری در این سفر برایتان پیش آمد؟

جالب اینکه در چنین سفرهایی اگر گوش آدم هم بریده گردد، دستش به هیچ جا بند نیست. من خیلی سعی کردم مسئول هتل و آژانس مسافرتی را سیاست کنم، اما آنقدر خونسرد و خرسند به من پاسخ دادند هر کاری دلت می خواهد بکن! از طرفی ناچار بودم که به تهران برگردم و کاری نمی توانستم انجام دهم، لذا عملا کاری از پیش نبردم با وجود این گذشت. ما یک مثلی در شهر خودمان داریم که می گویند دعا کنید هیچ وقت چهار چرختان نچرخد و یکی از چرخ ها بلنگد. وقتی هر چهار چرخ بچرخد، هر آئینه ممکن است بهمن وبلایی فرود بیاید و غزل خداحافظی را بخوانید. اما وقتی یک چرخ بلنگد، خدا می گوید باید این چرخ را درست کند. پس زمان احتیاج دارد و زمان مرگش نیست.

آنچه در سفر شما جالب بود، بردن نامه خواهرخواندگی بخارا و باخرز که شما با خود بردید، اما کسی نمی تواند آن را برایتان ترجمه کند! ضمن اینکه طبق آنچه از سفرنامه برمی آید در بخارا می توانند فارسی صحبت نمایند اما کسی فارسی نوشتن بلد نیست!

مردم بخارا در طی غلبه حکومت شوروی بر آنها و مرزبندی هایی که رخ داد، آنها در حوزه سیاسی ازبکستان قرار گرفتند که زبان رسمی شان روسی شد یا ازبکی. لذا در مدارس آنجا روسی یا ازبکی را آموزش می دهند. یکی از نگرانی های مردم بخارا دارند این است که ایران به آنها بی توجه هستند و فارسی در آنجا رو به افول است، هر چند در حال حاضر نیز فارسی آنها را به زور متوجه می شویم. بنابراین بی برنامگی و غفلت ما برای سمرقند و بخارا باعث می گردد شاید آرام آرام به این نتیجه برسند که دیگر ترجیح دهند فارسی صحبت ننمایند. برای همین اشاره کردم که ایران باید برای آموزش ربان فارسی در کشورهای ایران فرهنگی بزرگتری کند و زبان فارسی را همچنان در این شهرها زنده نگه دارد. کمااینکه ما در ایران فرهنگی هنوز فرهنگ ایرانی موج می زند و این چراغ نباید به راحتی خاموش گردد. ما در ایران فرهنگی گستره تمدنی داریم، اما توجه به آن خیلی اندک است.

در سفرنامه شما تصویری که از بخارا برایمان می سازید شهر مناره ها، گنبد و حوض است. می توایند به تعداد این آثار اشاره کنید؟

وقتی در هند تحصیل می کردم برایم کشور رنگ، صلح و موسیقی بود. اما بخارا برایم تلفیقی از گنبد، مناره و حوض بود. به طوری که در هر خیابانی از بخارا قدم بزنید محال است که یکی از آثار بازسازی شده کهن را نبینید. در یکی از صفحات کتاب آماری از مناره ها را نقل کردم و ضمن آنکه تعداد بازارچه ها (صد و سی عدد) و صد و اندی مدرسه نیز برشمردم این ارقام برای بخارا که چندان شهر بزرگی نیست، عدد بزرگی است! به شکلی که در هر کوچه تعدادی از آثار تاریخی از مدرسه، مسجد و ... را مشاهده می کنید. شاید معماران بخارا به این نتیجه رسیده بودند که چنین آثاری را با هم تلفیق نمایند. برخی از آثار بسیار بزرگ هستند مانند مناره کلان بخارا که چهل متر ارتفاع دارد که با تماشا آن کلاه از سر آدم می افتد، اما مهیب ترین سازه ای که در زندگی ام دیدم ارگ بخارا بود که نگاه به آن دلهره آور بود که چطور دیوارهایی عجیب(شکم دار) را سر هم کردند و سازه ای ساختند که اصلا نگاه به آن دشمن را پنج متر عقب می راند!

در حالی از سمرقند و بخارا و بسیاری از شهرهای آسیای میانه حرف می زنیم که ما به عنوان یک ایرانی به ارزش و اهمیت آنها در ایران فرهنگی واقف هستیم اما سیاستمداران و دولتمردان ما ...!

به نظرم به ایران باید از دو منظر نگاه کرد؛ مکان و زمان. برای دانستن تاریخ ایران باید از منظر مکانی پیش بروید و هر چه قدر در ایران فرهنگی غور کنید و هر چه از لحاظ زمانی عقب بروید به همان میزان متحیر می شوید. برای همین هر چه قدر که اطلاعات ما از تاریخ ایران بیشتر باشد در نگاه، پژوهش و تصمیم گیری تاثیر بسیاری دارد به ویژه تماشا ایران فرهنگی که شما را شگفت زده می نماید.

در بخارا چه قدر جشن های ایرانی برگزار می گردد؟

ردپای جشن های ایرانی را در آسیای میانه بیشتر می توان مشاهده کرد. تصور می کنم در مراسمی درباره سوگ سیاوش در بخارا مشاهده کردم هر چند جزئیات آن را به یاد ندارم اما در تحقیقاتی که درباره شاهنامه نیز انجام دادم، به این نتیجه رسیدم که در بسیاری از کشورهای شمال ایران برای نمونه درباره سیاوش مراسم و برنامه دارند در ایران نیز برخی آئین ها برگزار می گردد اما کشورهای حوزه تمدنی فرهنگی ایران کمتر از ما دچار استحاله فرهنگی شدند. بنابراین با خوشبینی می توانیم بگویم ردپای بسیاری از جشن ها و آئین های ایرانی در آنجا قابل تشخیص است.

نکته بسیار مهم که وجود دارد که اگر نام آن را دقایق فرهنگی ما بگذاریم همین الان موجود است فقط کسی نیست که آنها را شناسایی کند و به هم بدوزد. این نکته خیلی مهمی است که اگر هر کدام از ما یک گوشه این فرهنگ را دربیاوریم ودر یک گوشه بانک(آرشیو) کنیم که سامان دادن این گوشه ها چهره روشنی از تاریخ و فرهنگ ما را نشان می دهد.

از بازار ارگ بخارا و حضور زنان در شهر بخارا بگویید؟ از جمله بساط طلافروشان زنان در بازارچه های محلی

زنان جوان و میانسال با جعبه هایی که در آن قوطی های شیشه ای بود، بساط نموده بوند و در هوای سردی جواهرات خود را عرضه می کردند احتمالا کنار ارگ را برای این انتخاب نموده بودند که احتمال حضور گردشگر ها را می دادند. البته گردشگر ها از بساط زینت آلات آنها استقبال می کردند. در میان برایم خیلی جالب بود که دختران جوان بساط داشتند و کفش کلاه می فروختند! یعنی پذیرفته بودند که نقشی به عهده بگیرند و درآمدی از رفت و آمد گردشگر ها به شهرشان کسب نمایند.

بحث خواهرخواندگی بخارا با باخرز چه قدر تاثیرگذار بود؟ آیا به تبادل دو نامه بسنده شد یا این موضوع همچنان در جریان است؟

یکی از مسائل کشورهای توسعه نیافته قائم بودن امور به فرد است یعنی اگر یک فرد باشید که رویکردش در میان مدت یا کوتاه مدت است به محض اینکه فرد حذف گردد و کل سیستم نیز با آن اتوبوسی می رود. حالا داستان ما این است که خواهرخواندگی باخرز و بخارا نیز در این است که کار به وسیله یک نهاد یا انجمن دنبال نشد. ما در پیوند خواهرخواندگی میان این دو شهر با مسئولان هر دو شهر و مسئولان سفارت ایران در بخارا صحبت کردیم باید دید تا چه میزان موثر خواهد بود.

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران

به "مودودی: نباید بگذاریم ریشه های ایرانی بخارا خاموش گردد، خواهرخواندگی باخرز و بخارا به کجا انجامید؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "مودودی: نباید بگذاریم ریشه های ایرانی بخارا خاموش گردد، خواهرخواندگی باخرز و بخارا به کجا انجامید؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید